اخیرا سخنرانی «تد» زیر را در مورد تاثیر فناوری بر تلقی ما از درست و غلط میدیدم و ایدهای که مطرح میکرد به نظرم بسیار تاملبرانگیز رسید. سخنران به فضای دوقطبی در برخی جوامع و به خصوص در فضای مجازی اشاره میکند و از تاثیر «قضاوت» کردن سریع افراد در این شرایط، و اتخاذ تصمیمها/برخوردهای شدید و شاید عجولانه به تبع آن قضاوتها میگوید.
اما برای پرهیز و یا حداقل کاستن از انجام این قضاوتها، به نکتهی جالبی اشاره میکند و آن تاثیر فناوری بر تلقی ما از درست و غلط است. به عنوان مثال از چند اتفاق تاریخی نام میبرد که بارزترین آن بردهداری است که برای هزاران سال در جوامع مختلف وجود داشته است. در حالی که امروزه ما آن را بدیهتا غلط میدانیم و گذشتگان را در مورد این کارشان قضاوت میکنیم.
اما سوالی که سخنران مطرح میکند این است که چطور چنین کار «غلطی» به مدت هزاران سال ادامه داشت (و به اشکال مختلف شاید ادامه داشته باشد)؟ و چه شد که در چند سده اخیر به مرور برچیده شد؟ در پاسخ به این سوال، به تلاشهای افراد مختلفی اشاره میکند که به مبارزه با بردهداری پرداختند و جانهایی که در این راه داده شد.
اما به دلیل جالب و به نظر من مهم دیگری نیز اشاره میکند: توسعه فناوری. با رشد فناوری، و کشف منابع انرژی جدید مثل نفت، ماشینها قدرتمندتر شدند و دیگر نیاز «کمتری» به نیروی کار ارزان قیمت انسانی وجود داشت. که امر شاید به محو بردهداری در شکل سنتی خود کمک کرده باشد.
همین اتفاق احتمالا در سالهای آتی و با ارزانتر شدن فناوری تولید گوشت مصنوعی برای نحوه برخورد ما با حیوانات صورت خواهد گرفت و در آن روز، عموم جامعه اینکه کسی گوشت حیوانی را بخورد بدیهتا غلط خواهند شمرد. به همین دلیل، نویسنده بر این امر تاکید میکند که به هنگام قضاوت تاریخ و دیگران، کمی متواضعتر و بخشنده تر باشیم، چرا که اگر ما نیز در آن دوران میزیستیم، یا در شرایط دیگر افراد جامعه قرار میگرفتیم، گفتار و رفتاری مشابه آنها میداشتیم.
پینوشت: با اینکه در کل نکات مطرح شده در این سخنرانی تد به نظرم خیلی جالب بودند و به خصوص با جمعبندی پایانیاش به شدت موافقم، اینکه هر مفهوم درست و غلط در طول زمان متغیر باشد را به این راحتی به نظرم نمیتوان نتیجه گرفت. به عنوان نمونه در رابطه با مسئله بردهداری که اشاره شد، یا بحث گوشتخواری/گیاهخواری در رژیم غذایی، به نظرم بیش از آنکه تلقی ما از درست و غلط مهم باشد، هزینه عمل به «درست» و پرهیز از «غلط» است که در اقبال عموم و تغییر جامعه ممکن است نقش داشته باشد. مثلا ممکن است در جامعه امروز، تعداد زیادی از افراد معتقد باشند که کشتن و خوردن گوشت حیوانات کار چندان «درستی» نیست. ولی چون جایگزین مناسب و در دسترسی برای تامین پروتئین و … ندارند، به این کار ادامه میدهند.
یا مثلا ممکن است خیلی از افراد به این امر معتقد باشند که بردهداری مدرن و شرایط کار بسیار سخت کاری غلط است. ولی به خریدن لباسها یا وسایل دیجیتالی که در کارخانههایی با شرایط فوقالذکر تولید میشوند ادامه میدهند چرا که گزینه جایگزین قابل تهیه (از نظر قیمت و دسترسی) ندارند و تنها گزینه موجودشان میشود عدم تهیه آن وسایل، که در مواردی مثل ابزار دیجیتال در جامعه امروز شاید به سختی شدنی باشد. اما اگر روزی شرایط عوض شود، و گزینه جایگزین ارزان و «اخلاقی» در دسترس قرار گیرد، مسلما افراد بیشتری این گزینه را خواهند برگزید و آن وقت احتمالا به قضاوت رفتارهای «بدیهتا غیر اخلاقی» جامعه ما خواهند نشست!
البته حالت سومی را هم میتوان تصور کرد و آن داشتن جامعهای از افراد فوقالعاده قوی و با اراده است که با علم به غلط بودن موضوعی، از آن اجتناب می کنند، با هر هزینهای که باشد و توان خود را بر یافتن جایگزین بهتر قرار میدهند. که خوب چنین جمعی را آرزوست!
پینوشت ۲: در کل منظورم این نیست که مثلا با نگاه به گذشته، بردهداری با توجه به شرایط کار درستی بوده است و … بلکه به نظرم «قضاوت» گذشته شاید چندان صحیح/راحت نباشد. به نظرم مهمتر از آن، نقد خود و زمان حال برای انجام ندادن کارهایی است که معادل امروزی کارهایی از گذشتگان است که امروزه آن را اشتباه میدانیم و بالاتر از آن، تلاش برای کاهش هزینه انجام دادن کار/رفتار درست به نحوی که همهگیر شدن آن راحتتر شود.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.