درباره طرح موسوم به صیانت از فضای مجازی در این مدت بسیار گفته و نوشته شده است، هر چند با توجه به گستردگی ابعادی که زندگی افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد این مقدار بحث و مطلب شاید کم هم باشد. اما اخیرا مناظرهای را در این رابطه بین آقای حامد بیدی، مدیر سایت کارزار و آقای روحالله مؤمننسب، از حامیان (و بانیان؟) طرح، دیدم ( لینک خلاصه مصاحبه و این هم فیلم کامل آن) که در آن نکتهای نظرم را جلب کرد: در جایی از صحبتها، آقای مومن نسب به این موضوع اشاره میکنند که اگر مثلا اینستاگرام تصاویر و مطالب مربوط به سردار سلیمانی را حذف می کند چه کار کنیم؟ همینطوری بنشینیم بگذاریم هر کاری میخواهد بکند؟
اینکه سوالاتی از این دست چقدر در پسزمینه فکری برای تدوین طرح صیانت موثرند را نمیدانم، یعنی نمیدانم آیا بیشتر بهانهای هستند برای اقناع بخشی از افکار عمومی یا واقعا دلایلی هستند که در تهیه طرح موثر بودهاند. اما اگر واقعا مهم باشند به نظرم پیدا کردن پاسخ مناسبی برای آن میتواند در جلوگیری از تصویب یا حداقل اصلاح آن موثر باشند، چرا که مواردی از این دست وقتی رخ میدهند که قوانین حاکم بر یک پلتفرم و سایت اینترنتی با قوانین حاکم بر کشورهای مختلف تضاد پیدا میکنند و هر چه گستردگی این پلتفرمها بیشتر باشد، احتمال ایجاد تداخل با برخی از قوانین بعضی از کشورهایی که در آن ارائه سرویس میکنند بیشتر میشود. به نظر میرسد نمونههایش هم با گذر زمان بیشتر رخ میدهد یا حداقل بیشتر به چشم میآید: از ماجرای ورود گوگل به چین در چندین سال قبل بگیریم تا داستانهای اخیر فیسبوک (یا متای فعلی) با استرالیا یا بسیاری ازغولهای اینترنتی با قوانین حریم شخصی اتحادیه اروپا و …
اینکه در این موارد چه باید کرد به نظرم موضوع پیچیدهای است و شاید حتی نسخه واحدی هم نداشته باشد. البته در برخی موارد انتخاب شاید واضحتر باشد: اگر یک پلتفرمی مثلا به ارائه خدمات (!) قاچاق انسان بپردازد و حاکمیت قانون کشوری را نپذیرد و به تبع آن از دسترسی خارج شود کمتر کسی به این موضوع معترض میشود. به عبارت دیگر اگر اکثر مردم در کنار دولتمردان یک کشور با همه یا بخش عمدهای از سیاستهای یک پلتفرم اینترنتی موافق نباشند، مسئله خیلی راحتتر حل میشود و خود به خود یا از آن استفاده نمیکنند یا دسترسیاش را بدون مخالفت خاصی مسدود می کنند.
اما مثلا اگر کشوری باشد که قوانینش بسیار محدود کننده باشند و آزادی بیان یا حق دسترسی آزادانه به اطلاعات را از کاربران بگیرد، آیا شرکتهای بزرگ اینترنتی برای حضور در بازار این کشورها باید به این محدودیتها تن در دهند یا خیر؟ مثال معروفش همان بحث حضور گوگل در چین بود، یک مثال دیگرش هم مثلا حضور تلگرام در ایران. جواب این دومی به دلیل شکاف احتمالی بین مردم و حکومت در برخی سناریوهایی از این دست برایم خیلی واضح نیست: اگر آن شرکتها قید تبعیت از قوانین را بزنند و به تبع آن در آن کشور از دسترس خارج شود عده زیادی از مردم آن کشور از یک سری خدمات احتمالا سودمند آن پلتفرم محروم میشوند. از آن طرف اگر محدودیتها را بپذیرند، به نوعی به تحکیم آن محدودیتها ممکن است کمک کرده باشند.
در خیلی از موارد هم تشخیص موضوع خیلی سخت است و خیلی سلیقهای هم ممکن است باشد. مثلا یک نفر یک موضوعی بحثبرانگیز را در یک شبکه اجتماعی به اشتراک میگذارد. برخی ممکن است بگویند توهینآمیز است و باید حذف شود، برخی دیگر میگویند باید بماند چون حذفش خلاف آزادی بیان است و … انتخاب مرزش هم به سادگی ممکن نیست و در نهایت سایتها ممکن است با توجه به قوانینشان، یا با توجه به وزن نظر کاربرانشان و قوانین کشور کشورهایی که بخش بزرگی از بازارشان را تشکیل میدهد تصمیم بگیرند. مثلا ممکن است مطلبی در رابطه با حمله اسرائیل به فلسطین خلاف قوانین تشخیص داده شده و حذف شود، ولی مطلبی در رابطه با حمله روسیه به اوکراین مجاز شمرده شود چرا که در آمریکا که بخش بزرگی از بازار یک شبکه اجتماعی در آن است روی اسرائیل حساسیت زیاد است ولی روی روسیه نه. یا از آن طرف یک شبکه اجتماعی نظیر توئیتر اکانت رئیس جمهور آمریکا را به دلیل «نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی» (!!) ببندد و از آن طرف محل اعتراض قرار گیرد که این خلاف آزادی بیان است، که تعیین مرزش یا اعلام بیمرز بودنش به نظر به این راحتی نیست.
در نهایت به نظر میرسد دعوایی که قبلا بر سر حکمرانی در مناطق جغرافیایی جریان داشت، به حوزه مجازی هم کشیده شده است و این بار طرفین دعوا نه تنها کشورها، بلکه پلتفرمهای اینترنتی هم هستند که هر یک بر بخشی از این فضا حکمرانی خود را دارند. احتمالا در بسیاری از موارد، درست مانند سایر جنگها، اینکه زور چه کسی بیشتر است تعیین کننده برنده درگیری است: اگر کشوری یا گروهی از کشورها وزن بالایی از نظر قدرت حاکمیتی دارند یا بازار بزرگی دارند که به راحتی قابل چشمپوشی نیست، احتمالا غولهای اینترنتی انعطاف نشان میدهند، مثل بحث قوانین حفظ حریم شخصی اتحادیه اروپا. ولی اگر عکسش صادق باشد، احتمالا پلتفرمها اعتنایی نمیکنند و در نهایت یا کمافیالسابق به کار خود ادامه میدهند (مثل الان اینستاگرام در ایران) یا از دسترسی خارج میشوند (مثل تلگرام).
حالا برگردم به سوالی که در مناظره مطرح شده بود: اگر اینستاگرام برخی مطالب مرتبط با سردار سلیمانی را حذف میکند ما چه کنیم؟ یک جواب این است که با سیاستهای تنبیهی یا تشویقی سعی کنیم رفتار اینستاگرام را شکل دهیم و اصلاح کنیم، شبیه آنچه در طرح صیانت ذکر شده است. اما با توجه به مقیاس اینستاگرام و وزن احتمالی تنبیهها یا تشویقهای ما، به نظر نمیرسد اینستاگرام تغییری کند و همانطور که آقای بیدی اشاره میکند احتمالا به اینجا میرسد که حاکمیت ما بخواهد دسترسی به اینستاگرام را به صورت سخت، یعنی فیلترینگ، یا به صورت «نرم»، یعنی با کاهش پهنای باند و کندکردن سرعت دسترسی، مسدود نماید. اما آیا با اینکار مسئله حل شده است؟
برداشت من از اشتراک یک مطلب در شبکههای اجتماعی خارجی، نظیر اینستاگرام یا توئیتر، این است که ناشر مطلب با این کار میخواهد یک پیامی را به گروه دوستان خود، و علاوه بر آن شاید به مخاطبان جهانی این شبکهها منتقل کند. و گرنه میتوانست مطالب مثلا مرتبط با سردار سلیمانی یا مطالب مشابه را در شبکههای پیامرسان داخلی، یا گروههای خصوصی شبکههای اجتماعی خارجی، با دوستانش به اشتراک بگذارد تا فقط دایره خودیها آن را ببینند و اینقدر هم بابت حذفش ناراحتی ایجاد نشود. حالا اگر این برداشت درست باشد، با مسدود کردن دسترسی به اینستاگرام یا سایر سرویسهای مشابه، عملا نقض غرض کردهایم و انگار بدون بازی کردن ترک زمین کرده باشیم.
البته به جز این موضوع احتمالا یک دغدغه بزرگ فکری که به طرحهایی نظیر صیانت دامن میزند آن طرف ماجراست: یعنی پیامهایی که سایر اعضای شبکههای اجتماعی خارجی با بقیه کاربران به اشتراک میگذارند ولی به زعم برخی از تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور، مناسب مردم ما نیستند و میبایست از مردم در برابر این مطالب و موارد محافظت کرد و ایشان را صیانت نمود. نگاهی که از قدیم همواره وجود داشته است و از سانسور کتاب و سریال و فیلم و … فعال بوده تا بعدتر در حوزه فیلترینگ و بستن سایتها و …
اما به نظرم جواب موثرتر هر دو مورد بالا شاید تولید محتوای قوی و دادن انتخاب به کاربران («بزرگسال») باشد. در حالت اول این محتوای قوی را کاربران خارجی هم میبینند و این پیامی که قرار است منتقل شود در آنها بیشتر اثر میکند. در حالت دوم هم کاربران داخل میبینند و از قدرت استدلال یا محتوای وزین آن بهرهمند میشوند و اگر قانع شدند در برابر محتوای به اصطلاح نامناسب مقاومتر میشوند (صد البته که منظورم از تولید محتوای قوی در قالب سیاستهای دستوری و تاسیس نهادهای مندرآوردی و دیکته کردن عقاید و … نیست). کار به مراتب سختتری است (از زدن یک دکمه و فیلتر کردن) ولی احتمالا خیلی ماندگارتر است.
پینوشت: یک موضوعی که شاید به این بحث هم بی ارتباط نباشد این است که در ماجرای حضرت موسی و فرعون، چرا همان اول که حضرت موسی به کاخ فرعون رفت، مثلا با عصا معجزهای نکرد و همه درباریان و خود فرعون را در جا سنگ نکرد و به جایش شروع به بحث و استدلال کرد؟ و بعد قرار گذاشت تا در حضور مردم با ساحران فرعون مبارزه کند و …؟ مثلا میشد همان اول معجزه صورت پذیرد و خود حضرت موسی دفعتا حاکم کل مصر شود و به مردم «فرمان» دهد که از قدرت برتر من تبعیت کنید تا به رستگاری برسید و …؟ ولی چرا این طوری نشد و آن همه مقدمه چیده شد و بعدش هم تازه بنیاسرائیل این همه نافرمانی کردند و باز هم این اتفاق نیفتاد؟
Be First to Comment