حق انتخاب و آزادی عقیده؟

در راستای پست قبلی و اتفاقات اخیر، مدتی است دوباره به این موضوع فکر می‌کنم که چه می‌شود که عده‌ای خواست خود را مقدم بر خواست بقیه می‌انگارند. یا به طور مشخص‌تر، چطور این کار را در حالی انجام می‌دهند که فکر می کنند کارشان صحیح و در نهایت خیرخواهی جامعه است. که این امر در جامعه‌ ایران فعلی به نام دین انجام می‌شود و در برخی جوامع دیگر در قالب مکاتب مختلف یا با توجیهات دیگر. ولی مستقل از شکل و علت، در ذات خود باور به خیر بودن این اجبار را دارند و از این حیث با مثلا اجباری که به خاطر قدرت طلبی، طمع و … انجام می‌شود (از منظر نیت فردی که آن را انجام می‌دهد) متفاوت است.

به عنوان مثال، در شرایط حال حاضر ایران عده‌ای تلاش می‌کنند نه تنها چهارچوب ظاهری و آنچه افراد مثلا میپوشند را در قالب قانون مشخص کنند، بلکه حتی آنچه می‌خواند و آنچه میبیند و اگر بتوانند آنچه می‌اندیشد را نیز محدود کنند. برخی از این عده این کار را از سر قدرت‌طلبی و حفظ منافع و افزایش تسلط خود انجام می‌دهند. با این عده کاری ندارم چون منطق کارشان مشخص است. اما عده‌ای دیگر این کار را با کمال خلوص و با نیت «خیر» انجام می‌دهند، که مثلا جامعه به فساد نیفتد یا همه افراد جامعه عاقبت به خیر شوند و در حالت حدی خود شبیه آن جوکی بشود که می‌گوید افراد را می‌خواهند به زور هم که شده به بهشت بفرستند.

نیت پشت این نگرش است که برایم محل سوال است و از طرف دیگر به نظرم تا حد زیادی هم ترسناک. چرا برایم سوال است؟ چون از خودم می‌پرسم آیا این با ذات دینی که به آن تکیه می‌شود تناقض ندارد؟ اینکه لا اکراه فی‌الدین و لست علیهم بوکیل و … آیات متعددی که این‌گونه القا می‌کند که آدمیان حداقل در انتخاب عقیده خود آزادند (زندگی اجتماعی طبیعتا محدودیت‌های خودش را می‌آورد که باعث می‌شود در عرصه عمل رفتار فردی/جمعی محدو‌د‌تر شود ولی به آن بخشش کاری ندارم بیشتر سوالم روی قسمت عقیده ماجراست). البته در پاسخ می‌توان گفت اینکه خدا مثلا آزاد گذاشته است دلیل نمی‌شود و مثلا خدا عده‌ای را هم در محرومیت آفریده پس اگر این طور است شبیه استدلال برخی معاصرین پیامبر به آن عده هم نباید کمک کرد چون مشیت خدا این بوده است. اگر آنجا دخالت و کمک مجاز است اینجا هم شاید دخالت مجاز باشد و می‌بایست وقتی یک نفر «بهتر می‌داند» به زور هم که شده بقیه را به تبعیت از راه «درست» وادارد.

اما این استدلال خیلی قانعم نمی‌کند به دلایل مختلف، چون مثلا اگر این طوری بود در همان چهارچوب دینی هم به نظرم دیگر مثلا حضرت موسی دلیلی نداشت به دربار فرعون برود و گفتگو کند. مثلا نمی‌توانست از خدا بخواهد عصایی که با آن نیل را شکافت، کاخ فرعون را قبل از آن با ضربه‌ای ویران کند و خلاص! همه خیلی سریع «هدایت» می‌شدند. یا از آن بالاتر، خدا نمی‌توانست همه را خودش به زور هدایت کند؟! یا همه را اصلا هدایت شده بیافریند؟ پس قاعدتا یک ارزشی در انتخاب آزادانه عقیده و دین باید وجود داشته باشد که با زور و اجبار آن ارزش حاصل نمی‌شود. از این حیث این اجبار اتفاقا با همان چهارچوب دینی به نظرم من در تضاد است.

اما چرا به نظرم تسرناک است؟ خطرش صرفا از این جهت نیست که عده‌ای به عده‌ای دیگر زور می‌گویند. این صرفا یک جنبه‌اش است. جنبه ترسناکش برای من این است که حس می‌کنم خیلی از ماها پتانسیل این نوع رفتار را داریم ولی صرفا موقعیتش را نداشته‌ایم که این گونه رفتار کنیم. مثال بارزش برای من در ارتباط با فرزندان است. پسر بزرگترم الان ۵ سالش است و در طول روز در موقعیت‌های متعددی به خودم می‌ایم می‌بینم دارم تلاش می‌کنم خواسته/باور/سلیقه خودم را به «زور» او بقبولانم (مثلا اینکه چه کاری الان بکند بهتر است یا چه بخورد و چه بخواند و …) در حالی که شاید کار درست‌تر این باشد که وقت بیشتری صرف کنم، دلایل و استدلال‌هایم را تا حد ممکن برایش توضیح دهم، سعی کنم منطق او را بشنوم و بعد انتخاب را به عهده خودش بگذارم. ولی خوب خیلی اوقات به دلیل عجله برای رسیدن به نتیجه «مطلوب» یک راست می‌روم سراغ این سلاح که چون من بزرگترم پس بهتر می‌دانم پس تو باید گوش کنی (که البته اکثرا هم جواب نمی‌دهد و در بزنگاه‌ها مچم را می‌گیرد که چرا خودم فلان موقع به این حرف عمل نکردم مثلا :دی) .

شبیه این اتفاق در حوزه کاری هم رخ می‌دهد، مثلا یک جاهایی که حس می کنم فلان موضوع را من بهتر بلدم یا تجربه‌ام بیشتر است و به جای اینکه وقت بگذارم و استدلالم را برای فردی که مثلا تازه به سازمان اضافه شده شرح دهم که او بتواند در حوزه تصمیم‌گیری‌اش بهتر انتخاب کند، از سلاح تجربه و … استفاده می‌کنم و در روی‌در‌بایستی عملا انتخاب از آن فرد گرفته می‌شود. ممکن است کار سریع‌تر جلو رود و نتیجه «مطلوب» سریع‌تر حاصل شود، ولی اگر هم آن نتیجه حاصل بشود، به قیمت از دست رفتن رشد تیمی به دست می‌آید که در دراز مدت احتمالا ارزش مهم‌تری است.

در هر صورت امیدوارم یک روز هم خودمان در انتخاب عقیده و زندگی حداقل فردی‌مان تا حد ممکن آزاد باشیم، هم در موقعیت‌های مشابه خودم این آزادی را از بقیه سلب نکنم و اگر در رابطه با موضوعی اصرار دارم، گزینه سخت‌تر را انتخاب کنم که نیازمند صف وقت و بیان دقیق استدلال‌ها تا حد ممکن و شنیدن طرف مقابل است و در نهایت واگذاری انتخاب به خود او.

Amir Hesam Salavati Written by:

Be First to Comment

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *