نقش انسان در دوره حاکمیت تکنولوژی

هنگام خواندن کتاب انسان خداگونه، به خصوص در فصولی که نقش تکنولوژی و تاثیر آن را بر آرمان‌های لیبرالیسم و آزادی انسان‌ها مورد بحث قرار می‌دهد، یک موضوعی که ذهنم را به خود مشغول کرده بود این بود که آیا اصولا وقتی قدرت و سیطره غول‌های تکنولوژی بر زندگی انسان‌ بیشتر و بیشتر شود، آیا اساسا «نیازی» به مشارکت فعال انسان‌ها در عرصه سیاست و اجتماع و … خواهد بود؟

برای مشخص‌تر شدن منظورم شاید از گذشته شروع کنم موضوع مشخص‌تر شود: در گذشته‌های نه چندان دور، شاید یکی از جنبه‌های عمده مشارکت افراد یک جامعه، علاوه بر تولید و فعالیت‌های روزمره و …، دفاع از سرزمین در برابر تجاوز یا کشورگشایی و گسترش سرزمین بود و به همین دلیل قشر حاکم نیاز به مشارکت فعال افراد جامعه می‌داشت. در دوران اخیرتر، و در کشورهایی که حکومت مشروعیت خود را از مردم می‌گیرد، علاوه بر جنبه قبلی، مشارکت مردم در رای‌گیری‌ها و عرصه سیاست جنبه پررنگ‌تری به خود می‌گیرد و طیف حاکم برای ادامه فعالیت خود نیاز به جلب حمایت افکار عمومی و مشارکت (نیمه فعال) افراد جامعه دارد.

ولی آیا موارد فوق در مورد غول‌های تکنولوژی که بر عرصه‌های مختلف زندگی ما حکمرانی می‌کنند نیز صدق می‌کند؟ به عنوان مثال گوگل یا فیس‌بوک برای مشخص کردن نحوه کارکرد خود یا تعیین سیاست‌های سرمایه‌گذاری خود نیازی به رای‌گیری ندارند و این امر توسط مدیران و اعضای هیئت مدیره و با واسطه سایر سهامداران انجام می‌شود. حداقل در ظاهر به نظر می‌رسد که من کاربر (به نوعی شهروند این حکومت‌های مجازی) نقش چندانی در سیاست‌گذاری‌های حکمرانان جدید ندارم.

ولی از منظر دیگری نیز می‌توان به این موضوع نگاه کرد: از آنجا که قدرت این پلتفرم‌ها اصولا بسته به تعداد کاربران‌شان است، نقش این شهروندان مجازی خیلی هم پررنگ است. چرا که اگر سیاست‌ها و عملکرد را نپسندند به «حکومت» رقیب کوچ می‌کنند (حداقل در یک دنیای ایده‌آل) به همین دلیل حواس حکمرانان این دنیای جدید باید خیلی زیاد به خواسته شهروندانشان باشد.

البته این احتمالا همه ماجرا نیست و وجه تمایز و نقطه تکیه غول‌های تکنولوژی نسبت به حکمرانانی به شکل «سنتی» (حداقل تا همین اواخر) داده‌های وسیعی است که از کاربران‌شان دارند و الگوریتم‌هایی که سلیقه و رفتار و تا حدی شخصیت کاربر را شناسایی می‌کنند و بر اساس آن قدم‌هایی را برمی‌دارند که در تصمیم‌‌هایش تاثیر گذار باشند: از اینکه روی چه چیزی کلیک کند تا اینکه چه بخرد و چه ببیند و … همین امر احتمالا تاثیرگذاری آن‌ها را از روش‌های سنتی‌تر اقناع افکار عمومی برای جلب طرفدار و مشارکت، نظیر پوپولیسم، به شدت بیشتر می‌کند و احتمالا برای ما خطرناک‌تر. در حالت نیمه حدی نقش انسان‌ها بیشتر انفعالی و به سمت مصرف‌کننده‌ بودن صرف خروجی این پلتفرم‌‌ها پیش می‌رود.

البته هنوز در این اکوسیستم هنوز حضور انسان مهم است چرا که مشارکت بیشتر کاربران انسانی در پلتفرم‌ها به معنی درآمد بیشتر برای آن مجموعه است، چه به واسطه خرید مستقیم محصول و محتوا، چه به واسطه جذب تبلیغات و اسپانسرهای ثالث برای مخاطب قراردادن کاربران آن مجموعه. ولی آیا می‌توان آینده‌ای را متصور شد که نقش مشارکت فعال انسان از این هم کمرنگ‌تر شود به نحوی که در حالت حدی حتی حضور انسان‌ها «زیادی» باشد؟

به نظرم به جز مجموعه‌هایی که درآمد اصلی‌شان از منابع طبیعی است و خیلی به شبکه‌های انسانی کاری ندارند، مثل استخراج نفت در قدیم و یا مثلا استخراج معادن مریخ در آینده، و سناریوهایی از جنس قدرت گرفتن ربات‌های هوشمند که حاکم دنیا آن‌ها شوند و حضور انسان‌ها برایشان ضرورتی نداشته باشد، حالت‌های دیگری هم می‌توان برای این امر متصور شد: به عنوان مثال یک حالت احتمالی برای بخشی از افراد است که برای یک مجموعه و پلتفرم خاص «نفعی» نداشته باشند. این نفع برای هر مجموعه متفاوت است ولی مثلا برای گوگل، فردی را در نظر بگیرید که کارمند گوگل نیست یا شغلی که به طور مستقیم به گوگل مرتبط باشد را ندارد. خیلی هم خرید آنلاینی ندارد و به تبع آن روی تبلیغات آنلاین کلیک نمی‌کند. علاوه بر آن محتوایی هم تولید نمی‌کند که گوگل از محل ایندکس کردن آن و نمایش آن به بقیه مطلوبیت کسب کن. همچنین حضور و فعالیت‌اش در گوگل هم باعث نمی‌شود سایر افرادی که ممکن است نفعی برای گوگل داشته باشند به گوگل روی آورند و … چنین فردی احتمالا بود و نبودش برای گوگل خیلی فرقی نمی‌کند و به همین میزان اثر گذاری‌اش هم کم اهمیت است. حالا اگر تعداد این افراد زیاد باشند بخش قابل توجهی را ممکن است تشکیل دهند که مشارکت‌شان عملا معنی خاصی برای گوگل نخواهد داشت (البته عین همین مثال‌ها را می‌توان برای حکومت‌های کشوری نیز زد).

اما یک سناریوی دیگر، که احتمالا به موارد مطرح شده در کتاب انسان خداگونه نیز مرتبط‌تر است، حالتی است که وجه اختیار و آزادی انسان در جنبه‌هایی از زندگی کمرنگ و کمرنگ‌تر شود. به عنوان مثال فرض کنید فردی اختیار مالش را نداشته باشد چرا که با گسترش الگوریتم‌ها، این طور تشخیص داده شده که فرد دانش کافی برای حفظ دارایی‌هایش را ندارد (که این موضوع به پست قبلی هم مرتبط می‌شود). یا حداقل در مقایسه با الگوریتم‌های هوش مصنوعی، توانایی کمتری برای حفظ یا سودآوری از دارایی‌هایش دارد. به همین دلیل، خواسته یا ناخواسته، اختیار حفظ دارایی‌هایش را مثلا به یک غول اینترنتی داده‌اند چرا که با داده‌ها و الگوریتم‌هایی که در اختیار دارد، بهتر می‌تواند بفهمد که چه مبلغی را کی و کجا سرمایه‌گذاری کند تا سود بیشتری به دست آید. از محل این سود ماهیانه مبلغی را به صاحب اسمی دارایی می‌پردازد و درصدی هم خودش برمی‌دارد. هر دو طرف هم احتمالا راضی هستند ولی در عمل دیگر فرد اختیار چندانی ندارد، حداقل در عمل. س

در یک حالت حدی اگر اکثریت جامعه به چنین سرنوشتی دچار شوند، عملا بود و نبودشان شاید برای آن غول اینترنتی دیگر اهمیت چندانی نداشته باشد و بیشترین فایده‌اش صرفا ارضای حس قدرت گردانندگان آن پلتفرم در جهت حکومت بر عده‌ای (تا روزی که البته ربات‌ها این نقش را هم بر عهده گیرند 😉 )

Amir Hesam Salavati Written by:

Be First to Comment

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *